(1).jpg)
.jpg)
فاتح خرمشهر
احمد متوسلیان در سال 1332 به دنيا آمد؛ در محله امامزاده سيداسماعيل خيابان مولوي تهران. پسري آرام و گوشه گير كه در سن چهار سالگي، خانوادهاش متوجه ناراحتي قلبي او شدند و به ناچار تن به عمل جراحي قلب سپرد. در هفت سالگی، پدرش او را در مدرسه مصطفوي ثبت نام كرد. اما از پدر خواست كه علاوه بر درس، در مغازه او، قنادي متوسليان يزدي واقع در بازار، به كار بپردازد. همزمان با پايان امتحانات كلاس سوم دبستان، لايحه كاپيتولاسيون به تصويب مجلس شاه رسيد. امام خميني نسبت به تصويب اين لايحه واكنش نشان داد. مردم هم به خيابانها ريختند و در اعتراض به اين لايحه، تظاهرات كردند. مزدوران شاه مردم را به گلوله بستند؛ به اين ترتيب، احمد با نام امام خميني آشنا شد...
.jpg)
سر زن و بچه مردم بمب نریختم!
عباس دوران ۲۰ مهر ماه سال ۱۳۲۹ در شهرستان شیراز متولد شد. دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را در شیراز گذراند و در سال ۱۳۴۸ موفق به اخذ مدرک دیپلم طبیعی از دبیرستان سلطانی شیراز شد. در سال ۱۳۴۹ به دانشکده خلبانی نیروی هوایی رفت و پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز در ایران، در سال ۱۳۵۱ برای تکمیل دوره خلبانی به آمریکا رفت. در ابتدا در پایگاه لکلند دوره تکمیلی زبان انگلیسی را طی کرد و سپس در پایگاه کلمبوس در ایالت می سی سی پی موفق به گذراندن دوره خلبانی و پرواز با هواپیماهای بونانزا، تی۴۱ - تی ۳۷ گردید.
.jpg)
غواصان با دستهای بسته!
سوم دیماه سیامین سالگرد عملیات کربلای 4 بود؛ سال گذشته در اردیبهشتماه بود که پیکر تعدادی از غواصان این عملیات به کشور بازگشت و موجی از احساسات را در مردم برانگیخت. تشییع تاریخی این شهیدان در خردادماه و اعلام این موضوع که دستان بسیاری از آنان از پشت با سیم بسته شده بوده و سپس تیرباران شده بودند، مردم را در اندوه جانگزایی فرو برد و یاد دلاوران دوران دفاع هشت ساله را زنده کرد. این غواصان پس از رسیدن به ساحل دشمن، اسیر شده بودند. اما برخلاف تمام تعهدات بینالمللی که حقوقی را برای اسیران قائل است، طبق دستور رئیس جمهور وقت عراق، این اسیران به طور دسته جمعی اعدام شدند؛ در همان صبح روز دوم عملیات و پیش از آن که کوچکترین اثری از آنان در لیستهای صلیب سرخ درج شود. مادران و پدران بسیاری از این غواصان با چشمهای منتظر و در حالی بدرود حیات گفتند که تا آخرین لحظات حیاتشان امیدوار به دیدار عزیزانشان بودند...
.jpg)
او صاحب خلق عظیم بود
از اینکه یکجا بنشیند و دیگران خدمت کنند، تنفر داشت. هنگامی که وارد جمعیتی می شد محل نشستن خود را آخرین جای مجلس قرار می داد. گشاده رو، نرمخو و خوش برخورد بود. هنگام خنده با مردم می خندید و هنگام تعجب و تحسین نیز آنان را همراهی می کرد. با دست خود کفش خور را وصله می کرد. نه کسی را به خاطر فقرش تحقیر میکرد نه کسی را به خاطر قدرتش تکریم...
.jpg)
هشامابن حکم دوران انقلاب
دوران پهلوی بود. مهمان به خانه دیالمهها آمده بود. پسر یکی از مهمانها گفت: چرا تلویزیونتان درش قفل است؟ حوصلهمان سر رفته، روشن نمیکنید؟ وحید گفت: حرام است. مهمان پرسید: خب چرا تلویزیون را نمیفروشید؟ وحید: خرید و فروشش هم حرام است. بعدها وقتی بزرگتر شد، ارتباط دائمی با علما داشت. آنها هم نوار سخنرانیهایش را گوش میکردند. علما او را زبان گویای اسلام ناب و مشابه هشامابن حکم در زمان امام صادق(ع) میدانستند. وقتی نامزد انتخابات مجلس شد، یکی از معدود افرادی بود که علما از او حمایت کردند...
.jpg)
فلسفه ی عاشورا
انسان با پیچیدگیهای خود و کمالاتی که میتواند داشته باشد، علاوه بر هدایت و حمایت تکوینی نیازمند حمایت و هدایت تشریعی هم میباشد. انسان از زندگی اجتماعی ناگزیر است. زندگی اجتماعی عملا ً میدان درگیری انسانها به خاطر تمایل به بهرهکشی از یکدیگر است. از دیرباز حاکمیت و قدرت سیاسی را درمان و چارهی این درد و گرفتاری اجتماعی دانستهاند. اما خود حاکمیت و قدرت در زندگی اجتماعی بشر، بیش از هر چیز دیگر برای جان انسانها بوده است. قدرت و حاکمیت نه تنها دارایی و کسب و کار و جان مردم را در اختیار گرفته است؛ بلکه حتی ذهن و باور مردم را .....
.jpg)
ماجرای جاسوس شاعر معاویه و حضرت علی(ع)
جنگ صفین به روزهای آخر نزدیک شده بود. ماه در آسمان آن شب جلوهی دیگری داشتن و از اینکه میدید یکبار دیگر میتواند قدمهایش را با قدمهای مولا هماهنگ کند و در آسمان راه برود به خود میبالید. حضرت علی(ع) مطابق همیشه به همراه مالک برای بررسی نوع آرایش سپاه معاویه عازم شدند. در حین سرکشی مردی از سپاه معاویه توجه حضرت را به خود جلب کرد. آن مرد جاسوسی از سپاه معاویه بود که قصد داشت تا آحرین اطلاعات را از سپاه مولا به معاویه بدهد. حضرت رو به مالک کرد و فرمود: از تو میخواهم امشب این فرد را دستگیر کنی و نزد من آوری. وقتی مالک از جناب مولا جدا شد؛ برای انجام دستورات امیرالمومنین دست به کار شد و بالاخره نیمههای شب توانست آن مرد جاسوس را دستگیر کند. ..
.jpg)
دردهایی که معلم هستی است
مريم به او اشاره كرد؛ گفتند: «چگونه با كودكى كه در گاهواره است، سخن بگوييم؟!» (ناگهان عيسى زبان به سخن گشود و) گفت: «من بندهی خدايم؛ او كتاب (آسمانى) به من داده؛ و مرا پيامبر قرار داده است! و مرا -هر جا كه باشم- وجودى پربركت قرار داده؛ و تا زمانى كه زندهام، مرا به نماز و زكات توصيه كرده است! و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده؛ و جبار و شقى قرار نداده است! و سلام (خدا) بر من، در آن روز كه متولد شدم، و در آن روز كه مىميرم، و آن روز كه زنده برانگيخته خواهم شد!»اين است عيسى پسر مريم؛ گفتار حقى كه در آن ترديد می كنند!
.jpg)
عاشورا چکیدهی تمامی تاریخ انبیا
امیرالمومنین در جنگ جمل وقتی یکی از یارانش خدمتش معروض میدارند که ای کاش برادرم نیز در این نبرد همراه ما بود، پاسخ داد که آیا دلش با ماست و چون جواب شنید که آری، نقل به این مضمون فرمود: به خدا قسم این نبرد چنان است که تمامی اهل خیر تا قیامت در مقابل تمامی اهل شر قرار گرفتهاند. در روایتی دیگر که ابن عباس نقل میکند آمده است: «هنگامیکه در راه صفین امیرالمؤمنین علیهالسّلام به نینوا رسید با صدای بلند مرا صدا زد و فرمود: ای پسر عباس آیا این مکان را میشناسی؟ عرض کردم: نه، فرمود: اگر این زمین را مثل من بشناسی از آن عبور نمیکنی مگر اینکه مثل من گریان خواهی شد، آنگاه حضرت مدتی طولانی به شدت گریست و به گونهای که محاسن شریفش خیس شد و دانه های اشک بر سینه او میریخت و ما نیز با آن حضرت گریان شدیم...
.jpg)
لبخندی با طعم گس شیمیایی که پنهانش میکرد
ورقههایش در اتاق ما تصحییح میشد برای همین به شوخی به ما میگفت که شما میتوانید به 3 نفر تا دو نمره بدهید. یک روز همین هماتاقی ما که استاد حل تمرینش بود تصمیم گرفته بود با یکی از دخترهایی که درس محاسبات عددی را داشتند ازدواج کند برای همین به او گفت میخواهم به این دختر خانم نمره بدهم. شهید رضایی با آن شوخطبعی ذاتی که داشت از او پرسید چرا و وقتی ماجرا را فهمید گفت: «نه این یکی را نه تو به هر کس دیگری میتوانی نمره بدهی اما این یکی را نه.» بعد هم خودش برای او رفت خواستگاری و ...
.jpg)
از چه ای کل با کلان آمیختی؟!
جناب دکتر با این فرض تلویحا اظهار میدارند که بنابراین چون قران کلامی است که با توجه به احساسات و شرایط زمانه پیامبر و دانش او، از سوی وجود نازنین ایشان در قالب کلمات ریخته شده، بنابراین چه بسا در صید عارفان که متاخرترند تحفههای مرواریدی خوشتر یافت شود. در اینباره خوب است که قبل از هر سخنی پاسخ مولانای بزرگ را بیاوریم در دفتر اول مثنوی که جناب دکتر به ایشان علاقهی وافر دارند و بگوییم: از چه ای کل با کلان آمیختی/ تو مگر از شیشه روغن ریختی.
.jpg)
برای رهایی از افسردگی سخنان حکمتآمیز بخوانید
انسان امروز پیش از آن که در پی پیرایش جان باشد؛ آرایش تن را در سر میپروراند. تمام دغدغههایش آن است که شب را گرسنه به زمین نگذارد. لباسهای خوب بپوشد، سوار اتومبیلهای گرانقیمت شود و در بهترین مکانها خانه داشته باشد. نهایت آرزوی ما این است که بهترین لباسهای مارکدار را در تن بچههایمان ببینیم و صاحب بهترین ویلاها در خوش آبوهواترین مناطق باشیم.
.jpg)
جهانیان همه یک نارسایی هوشند!
به سخن دیگر آغاز مسلمانی با عجز است و تا معجزه در انسان رخ ندهد انسان به عجز نمی رسد. سر و اسرار آوردن معجزه از سوی پیامبران نیز همین است. چنانکه حضرت عیسی (س) نیز برای هدایت بشر مردگان را زنده می کرد. و از اینجاست که دعوی پیامبران آغاز می شود و به انسان میگویند برای فهم عالمی که تو قادر به درکش نیستی این اعمال را به جا آور که تو برای تماشایی بزرگتر دعوت شدهای پس برای مشاهدهی عالم بزرگتر و فهم حقیقت زندگی به این دستورات عمل نما.
.jpg)
همزیستی مسالمتآمیز با پیروان سایر ادیان از دیدگاه قرآن و اسلام
به این بحث دامن میزنند که اسلام دین همزیستی مسالمتآمیز نیست. میگویند که اسلام دین خشونت و شمشیر است. به ویژه به برخی آیات قرآن مانند آیه شریفه «اَشِدّآءُ عَلَی الکُفّار» و «رُحَمآءُ بَینَهُم» استناد میکنند. اگر ما در درک اساس و بنیاد اسلام و قرآن مشکل داشته باشیم نمیتوانیم آین آیه را به درستی تفسیر کنیم و برای همین با معنای اولیه آن دچار شک و تردید میشویم که آیا واقعاً این آیه از خشونت و بیرحمی و شمشیر گفته است؟
.jpg)
در معنای ایاک نعبد و ایاک نستعین
حکایت فصلها، داستان شحنهی تقدیر با دل است. که محبوس در آ ب و گل است. بسط و قبض دلها چون گشادهدستی بهار است و فرو بستگی زمستان. شهنه تقدیر را نمیبینی که چگونه این خاک دژم را مواخذه میکند که هلا هلا که چه دزدیده ای از خزانه حق و دریای کرم. برخیز و بازده و بازگو. میگوید هیچ. هیچ. هیچ. و ابرها و بادها و برقها درگذرند که هیچ؟. این هیچ را باز ده! این هیچ را شرح کن!. کلمات شحنه رنگ محبت میگیرد. چون شکر میشود که هین پس شرح این هیچ بگو. ابرها از راه میرسند و باران. باران. باران. و آنگاه بهار. و بهار از راه میرسد با سپاهی از درختان که شکوفه در دست دعاگویان و ثناخوان و ترانهسرا دستهایشان را به اجابت به آسمان بلند کرده و میگویند «ایاک نستعین».