.jpg)
فراگیر شدن آموزش تودهای، از علل فرار مغزها00 نظر

مسئله مهاجرت نخبگان را میتوان از ابعاد مختلف بررسی و مطالعه کرد. بیشتر پژوهشگران و نویسندگان، عوامل این معضل را در بیرون از آموزش عالی جست و جو میکنند و تحلیل خود را یکسره به عوامل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی معطوف میکنند. البته این شیوه تحلیل غلط نیست، ولی این مقاله این مسئله را با دقت و توجه به ویژگیهای نظام آموزش عالی در ایران تحلیل و بررسی میکند.
نظام آموزش عالی با سایر نظامهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی پیوستگی دارد و بسیاری از معایب و نارساییهای نظامهای بیرونی را میتوان به شیوه ای دیگر در نظام آموزش عالی جست و جو کرد.
در سالهای اخیر یکی از تلاشهای مسئولان، پاسخگویی به تقاضاهای اجتماعی جوانان برای ورود به دانشگاهها بوده است و این کوششها به رشد و توسعه آموزش عالی انجامیده است، ولی به موازات آن، پدیده مهاجرت نخبگان نیز تشدید شده است. بنابراین به عنوان یک معما توسعه آموزش عالی را میتوان علت مهاجرت نخبگان به حساب آورد. خواسته یا ناخواسته تلاشهای ما برای توسعه آموزش عالی به فرآیند مهاجرت نخبگان دامن زده است.
البته این فرآیند از مجموع عوامل مربوط به صحنه ملی و بینالمللی نیز متأثر است. «توسعه آموزش عالی در ایران»، در زمانی صورت میگیرد که نیروی انسانی متخصص بیش از پیش به یک «سرمایه» مبادلهای در بازارهای جهانی تبدیل شده و مانند ارزهای معتبر بینالمللی در همه جا عرضهشدنی است؛ اما با توجه به فقدان پویاییهای اقتصادی در کشورهای در حال توسعه، این ارز معتبر تنها در برخی از بازارهای پیشرفته اقتصادی از تقاضای بالایی برخوردار است.
حدود چهار دهه پیش جلال آل احمد فرار مغزها را ناشی از تفاوتهای فرهنگی بین محیطهای آموزشی و جامعه سنتی میدانست: «فرنگ و مدرسههای آلافرنگ ما جوانان را برای زندگی در محیطهای فرنگی (متروپل) میپرورند و آن وقت ایشان را در حوزههای اجتماعات سنتی که گرفتار استعمارند، رها میکنند. حاصل این مشکل، اول، فرار مغزها است. برخورد با اعتقادات سنتی هست» (آل احمد، ۵۷: ۱۳۴۰).
مهاجرت نخبگان در دهههای اخیر
مهاجرت نخبگان در ابتدای انقلاب اسلامی نیز دلایل مشخص سیاسی و فرهنگی داشت. در سالهای اخیر فضای سیاسی تا حدی گشودهتر شده است و با وجود برخی محدودیتها، ارتباطات رسانهای جهانی نیز امکان مصرف محصولات فرهنگی و سبکهای زندگی متفاوت را فراهمتر ساخته است. هم چنین برخی از معتقدان به باورها و ارزشهای رسمی نیز به فرآیند مهاجرت پیوستهاند و برخی دیدگاههای موافق مذهبی نیز در این زمینه فراهم شده است. بنابراین به نظر میرسد که باید عوامل فرهنگی و سیاسی عمیقتری را علت این پدیده دانست و نیز برخی از ناموزونیهای اقتصادی و علمی را به عنوان منظومه تأثیرگذار بر فرآیند مهاجرت نخبگان بازبینی و وارسی کرد.
نتایج مطالعات انجام شده نشان میدهد که در دهههای ۴۰، ۵۰، ۶۰ و ۱۳۷۰ دلایلی چون کسب ارزش و اعتبار اجتماعی و نیز تأثير والدین، در انتخاب رشته تحصیلی مؤثرتر بوده است: ولی در نظرسنجیهای دهه ۸۰ رفاه اقتصادی و دستیابی به مشاغل پردرآمد وزن بیشتری را به خود اختصاص میدهند. با توجه به جهت گیری اقتصادیتر در سرمایهگذاریهای آموزشی، انتظار میرود که با افزایش میزان بیکاری تحصیل کردهها، تقاضا برای ورود به دانشگاهها کاهش یابد. اما برخلاف این انتظار همراه با افزایش این میزان در سالهای اخیر، تقاضای اجتماعی برای ورود به دانشگاهها (به خصوص در رشتههای علوم تجربی) هم چنان رو به افزایش است. از یک سو پیشبینی میشود که با توجه به عرضه فزاینده نیروی کار متخصص «اقتصاد ایران شاهد وقوع پدیده بیکاری فارغ التحصیلان آموش عالی» به ویژه در سالهای آتی خواهد بود و از سوی دیگر برآورد تقاضای اجتماعی آموزش عالی نشاندهندهی افزایش این تقاضا در سالهای آتی است.
موج کنونی فرار مغزها یا مهاجرت نخبگان با موج قبلی آن در سالهای قبل و اوایل انقلاب تا حدی تفاوت دارد. علل و عوامل این موج اخیر را باید در توسعه آموزش عالی جست و جو کرد. منظور از توسعه آموزش عالی، افزایش تعداد مراکز آموزش عالی، دانشگاهها و بالا رفتن میزان دانشجویان و دانشآموختگان است. و البته همان طور که در مقالات دیگر به آن اشاره کردهایم، این توسعه را میتوان یک توسعه ناموزون نامید؛ به این دلیل که فاقد ویژگیهای توزیع اجتماعی و شبکهای شدن است. «ناموزون بودن توسعه آموزش عالی» از اشکالات و نواقص الگوی کلی توسعه کشور تبعیت میکند؛ بنابراین تنها با یک نگاه بخشنگر نمیتوان آن را توضیح داد.
بررسی فرآیند تودهای شدن آموزش عالی در ایران نشان میدهد که میزان رشد جمعیت دانشجویی در ایران بسیار بالاست و این میزان از مقدار متناظر در کشورهای صنعتی چون آمریکا، فرانسه، انگلستان و ژاپن نیز بیشتر است. این الگوی ویژه «تودهای شدن آموزش عالی در ایران»، تا حدی نیمرخ جمعیت دانشجویی را دگرگون کرده است، ولی در سایر زمینهها کمتر تأثیر گذاشته است. دانشگاههای ما از حیث کارکرد متنوع نشدهاند و هنوز جهت گیریهای آموزشی، در اولویت قرار دارند و فعالیتهای پژوهشی کاربردی به طور حاشیهای طرف توجه قرار میگیرند. ارتباط بین استاد و دانشجو در فرآیند تصویب و اجرای پایاننامهها به خوبی و بر اساس الگوها و اولویتهای پژوهشی معین ساماندهی نمیشود. پژوهشهای دانشگاهی اغلب براساس معیارهای درونی ارزیابی میشوند و کارگزاران بیرونی نقش چندانی در تأمین اعتبارات و ارزیابی فرایندهای پژوهشی ندارند. پژوهشهای دانشگاهی هنوز مسئله محور نشدهاند و موضوعات و مسائل تحقیقاتی کمتر بر اساس نیازها و تقاضاهای مشتری طرح میشوند. فعالیتهای پژوهشی با هدف تولید ابتدایی اطلاعات و اندیشهها صورت میگیرند و تحقق این هدف نیز از موفقیت اندکی برخوردار است. اعتبارات دانشگاهی را دولت تأمین میکند ولی دانشگاهها در خصوص تأثیر خود بر بخشهای اقتصادی-اجتماعی پاسخگو نیستند. ضعیف بودن سازوکارهای ارزیابی و نظارت دولتی نیز باعث میشود دانشگاهها براساس تشخیص درون سازمانی، پژوهشها را پیش ببرند. در برخی موارد جذب اعتبارات پژوهشی به مثابه یک هدف فينفسه، تلقی میشود و بروندادها و یافتهها چندان طرف توجه قرار نمیگیرند.
یکی از مهمترین ویژگیهای تودهای شدن آموزش عالی در ایران، فقدان توازی بین توسعه آموزش عالی و توسعه اقتصادی است. این ویژگی مانع شکلگیری یک نظام پویای تولید دانش شده است. آموزش عالی در این دوره بیشتر به علل سیاسی و فرهنگی گسترش یافته و بیشتر دارای نقش مصرفی بوده است تا نقش تولیدی. رشد کمی آموزش عالی با الگوهای موزون تودهای شدن آموزش عالی همراه نبوده است. مهمترین ویژگی توده ای شدن متوازن آموزش عالی، توزیع اجتماعی نظام تولید دانش است. نظام آموزش عالی و تولید دانش در کشور به خوبی توزیع نشده است، اما برخی فرآیندهای بهبود تدریجی، مشاهده میشود.
ناموزونی توزیع اجتماعی نظام آموزش عالی و تولید دانش با برخی دیگر از شاخصها نیز ارزیابیشدنی است. برای مثال بخش اعظم فعالیتهای تحقیقاتی در بخش دولتی تمرکز یافته است و این فعالیتها بیشتر در درون دانشگاهها تا دفاتر تحقیق و توسعه صورت میگیرند. میزان بالایی از اعتبارات پژوهشی نیز از طرف بخش دولتی تأمین میشود.
فعالیتهای پژوهشی نیز در استان تهران تمرکز یافتهاند، که این امر نشانه نوعی مهاجرت درونی نخبگان است. فقدان توزيع اجتماعی دانش، دانشگاهها و برخی از مراکز پژوهشی دولتی را به کانونهای تقاضا برای جذب سرمایه انسانی تبدیل کرده است، که با اشباع تدریجی این کانونهای انحصاری، تقاضای آنها برای جذب دانشآموختگان جدید نیز به شکل چشمگیری کاهش مییابد.
وضعیت کنونی نظام آموزش عالی را میتوان با مفهوم «تودهای شدن متراكم» توضیح داد. توسعه آموزش عالی در دو دهه اخیر هر چند به تودهای شدن آموزش عالی انجامید، ولی هنوز یک نظام تولید دانش دارای توزیع اجتماعی ایجاد نکرده است. فعالیتهای آموزش عالی بیشتر به انتقال دانش معطوف است، تا پژوهش و تولید دانش. دانشآموختگان آموزش عالی که با فقدان تقاضای مراکز آموزشی و پژوهشی دولتی موجود روبه رو شدهاند، به تأسیس مراکز مشاوره، دفاتر پژوهشی و کانونهای تفکر - غیردولتی و خصوصی - قادر نیستند؛ زیرا فعالیتهای پژوهشی در کشور فاقد تقاضای مؤثر است. لذا انجام این گونه فعالیتها مقرون به صرفه نیست.
در این شرایط که نیروی انسانی متخصص به مثابه یک سرمایه معتبر، ارزش جهانی یافته است، این سرمایه به کانونهای جهانی تقاضای نیروی انسانی، جذب میشود. بدین ترتیب آموزش عالی کشور در ضمن توسعه خود، دانشآموختگانی را پرورش میدهد که به سبب ناتوانی نهادهای آموزشی، پژوهشی و صنعتی کشور چارهای جز مهاجرت به آن سوی مرزها نمییابند. البته تلاشهای اخیر بنیاد ملی نخبگان و برخی دانشگاههای پرتقاضای کشور برای نزدیک کردن مسیر استعدادهای بینظیر به سمت ارزشآفرینی بیشتر برای توسعهی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور، قابل تقدیر است.
تودهای شدن آموزش عالی به چه معناست و چه تاثیری بر فرار مغزها دارد؟
نظرات ( 0 )